سلام دوست من
میخوای بدونی خونهی خدا کجاست؟ خونهی خدا اون بالاست تو آسمونه. به خاطر همینه که وقتی میخوای باهاش حرف بزنی آسمون رو نگاه میکنی. هر وقت میخوای دعا کنی دستاتو رو به آسمون میبری. در خونهی خدا همیشه بازه مثل خونههای ما حصار، پنجره و قفل مرکزی نداره. هر کی در خونش در بزنه نیاز به اف اف نداره فقط میگه بفـرما تو.
اما وقتی باهاش خیلی خوب میشی، ندار میشی اونوقت خدا مییاد پایین اینقدر مییاد پایین که وقتی میخوای باهاش حرف بزنی دیگه نیاز نیست بالا رو نگاه کنی فقط کافیست دستتو روی قلبت بزاری.
ثروت خدا خیلی زیاده خیلی زیاد. حتی بیشتـر از دارایی ما آدمها. اینقدر ثروت داره که هر کدوم از ما هر چقدر ازش بخواهیم بهمون میده. بلاعوض بدون سود. ثروت خدا پول نیست. عشق، محبت، صفاست، وجدان و ... اما خدا مثل ما انسانها حقیـر و بیجنبه نیست.
رنگ خدا سفیده بدون هیچگونه لکی. سفید یه دست. سفید مطلق
خدا همیشه در دسترسه شب و روز، وقت و بیوقت، تو خونه، تو بیابون و خیابون. هر وقت بهش نیاز داشته باشی باهاته فقط کافیست صداش بزنی.
ملاقات با خدا زمان و مکان نداره. برای دیدنش هم مثل دولتمـردان، سیاستمداران، رئیس و رؤسا نیاز به بند( پ ) نداری. نیاز نیست برای دیدن و حرف زدن باهاش چند هفته و چند ماه در لیست انتظار بمونی. تازه وقتی کارت رو انجام داد منتی سرت نمیزاره. من من نمیکنه.
چهره خدا مثل چهره یه دوسته. یه دوست خوب که میتونی تمام حرفاتو بهش بزنی حتی اون حرفهایی رو که به بابا و مامانت نمیگی. خدا مثل دوست خوبت رازداره همیشه هواتو داره چه تو شادی چه تو غم.
مهربانی خدا مثل مهربونی مامانه. قهر و دعواش مثل قهرهای باباست. که اگـر به موقع دعوات نکنه هیچوقت متوجه عشق و علاقهی خالصانهاش نمیشی. فقط میتونم بگم خدا شبیه یه دوسته. یه دوست واقعی.
البته این حرف برای یه بچه سهساله خیلی سنگین و غیرقابل هضمه. اما برای ما که ادعای بزرگی داریم قابل فهمه .
خدایا به داده و نداده و گرفتهات شکـر. که دادهات نعمت است و ندادهات حکمت است و
گرفته ات امتحان.
گرفتهات امتحان.
"خداجونم دوست دارم"
یکدیگررادوست بداریداما از عشق زنجیر مسازید...
بگذارید عشق همچون دریای مواج میان ساحلهای جانتان در تموج و اهتزاز باشد...
دلهایتان را به یکدیگر بدهید اما به اسارت یکدیگر ندهید زیرا تنها زندگی است که
می تواند دلهای شما را در خود نگهدارد...
چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت به درگاه الهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی 60 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!
چقدر خنده داره که 100 هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!
چقدر خنده داره که یه ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یه ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!
چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمی یاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!
چقدر خنده داره که خوندن یه صفحه و یا بخش از قرآن سخته اما خوندن 100 صفحه از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!
چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزو کنیم اما به آخرین صفهای نماز جماعت تمایل داریم!
چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما برای بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره که شایعات روز نامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان خداوند در قرآن رو به سختی باور می کنیم!
چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدن به بهشت برن!
چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنید به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همه جا را فرا می گیرد اما وقتی که سخن و پیام الهی رو می شنوید دو برابر در مورد گفتن و یا نگفتن اون فکر می کنید!
خنده داره . اینطور نیست؟!
دارید می خندید؟
دارید فکر می کنید؟
این حرفارو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاس گذار باشید که او خدای اعلی و دوست داشتنی است.
آیا این خنده دار نیست که وقتی که می خواید این حرفارو به بقیه بزنید خیلی ها رو از لیست خودتون پاک می کنید بخاطر اینکه مطمئنید که اونها به هیچ چی اعتقاد ندارند؟!!!
خنده داره؟ ...... نه تاسف آوره.
به نظر شما تو این دنیا کسی پیدا میشه که هر روز با یک قیافه از خواب بیدار بشه
حال دل با تو گفتنم هوس است | خبر دل شنفتنم هوس است | |
طمع خام بین که قصه فاش | از رقیبان نهفتنم هوس است | |
شب قدری چنین عزیز و شریف | با تو تا روز خفتنم هوس است | |
وه که دردانهای چنین نازک | در شب تار سفتنم هوس است | |
ای صبا امشبم مدد فرمای | که سحرگه شکفتنم هوس است | |
از برای شرف به نوک مژه | خاک راه تو رفتنم هوس است | |
همچو حافظ به رغم مدعیان | شعر رندانه گفتنم هوس است |
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش | وین سوخته را محرم اسرار نهان باش | |
زان باده که در میکده عشق فروشند | ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش | |
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک | جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش | |
دلدار که گفتا به توام دل نگران است | گو میرسم اینک به سلامت نگران باش | |
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش | ای درج محبت به همان مهر و نشان باش | |
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند | ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش | |
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین | گو در نظر آصف جمشید مکان باش |
درد عشقی کشیدهام که مپرس | زهر هجری چشیدهام که مپرس | |
گشتهام در جهان و آخر کار | دلبری برگزیدهام که مپرس | |
آن چنان در هوای خاک درش | میرود آب دیدهام که مپرس | |
من به گوش خود از دهانش دوش | سخنانی شنیدهام که مپرس | |
سوی من لب چه میگزی که مگوی | لب لعلی گزیدهام که مپرس | |
بی تو در کلبه گدایی خویش | رنجهایی کشیدهام که مپرس | |
همچو حافظ غریب در ره عشق | به مقامی رسیدهام که مپرس |